براي عشقم
عزيز دلم ديشب خيلي به من خوش گذشت انقدر بغلت كردم و بوسيدمت و بوييدمت و غل خورديم و خنديديم كه... صبح كه داشتم فكر مي كردم بايد بيشتر از اين از اين روزها باهات داشته باشم ... دييشب يك سر توي خواب مي گفتي مي ترسم قلبم فشرده مى شد و خوابوندمت كنار خودم. دستهاى داغ و کوچکت رو دور گردنم حلقه كردي. بهت گفتم " هر وقت خواستى مى تونى بیاى بغل من، هر وقت که خواستى..." خوابت برد مگه همه اش چند سال دیگه تو آغوش من جا مى شي پسرم، پسر جانم؟ دوستت دارم
نویسنده :
مامان پریسا
14:58